۵ دستورالعمل از امام زمان (عج) برای رهایی از سردرگمی | مهدی (عج) قبله هدایت انسان امروز پیشینه ترمیم بنای مسجد جامع گوهرشاد به بهانه تعمیر گلدسته‌های آن | تاریخ ۶۰۰‌ساله مرمت در میراث گوهرشاد‌بیگم هدیه‌ای به نام مهربانی پناه بی‌پناهان بود | یادی از عباس تربتی، معروف به حاج آخوند، واعظ و عارف مدفون در حرم مطهر رضوی امامی که مشهد را پایتخت علم و زیارت کرد همراهی اهل بیت(ع)، خوشبختی حقیقی | بررسی معیار خوشبختی در فرازهایی از زیارت جامعه کبیره تولیت آستان قدس رضوی: معماری مشهد باید امام‌رضایی باشد | ضرورت فضاسازی متفاوت، مفهومی و زیارت‌محور تولیت آستان قدس رضوی: پرستاران، ادامه‌دهندگان راه حضرت زینب(س) در دفاع از کرامت و سلامت انسانی هستند ویدئو | جشن تکلیف دختران ۹ کشور اسلامی در حرم مطهر امام رضا (ع) بیش از ۴۵ هزار مسجد در کشور بدون امام جماعت هستند فعالیت ۲۵ هزار و ۷۰۰ قرارگاه محله اسلامی در سراسر کشور تجلیل از خادمان و سقایان زائران پیاده امام رضا (ع) در مشهد ویژه‌برنامه «عقیله بنی‌هاشم» با حضور بانوان اردوزبان در حرم مطهر امام‌رضا(ع) برگزار شد پخش مستند «خورشید کاروان» از سیمای استانی خراسان رضوی جایزه ادبی یوسف به ایستگاه چهاردهم رسید + مهلت ارسال آثار اجرایی شدن طرح حفظ «شهید سلامی» به منظور تربیت ۱۰ میلیون حافظ قرآن آغاز کنگره ملی بزرگداشت ۳ هزار شهید خراسان شمالی با برگزاری اردوی راهیان‌نور نهایی شدن قرارداد‌های مربوط به حج ۱۴۰۵، سه ماه پیش از آغاز عملیات اعزام زائران
سرخط خبرها

بغض روز چهل و هشتم

  • کد خبر: ۱۸۴۱۰۶
  • ۲۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۸
بغض روز چهل و هشتم
دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

خانه بابابزرگ، راسته بولوار قرنی بود. نقطه‌ای از شهر که اگر راسته راهت را بگیری، کمتر از یک ساعت بعد به در شیرازی حرم می‌رسی. بابابزرگ بیشتر روزها، دوچرخه هامبر انگلیسی اش را برمی داشت و به طرف چهارراه شهدا رکاب می‌زد. شاید اگر آن آخرین باری که دایی اصرار کرده بود: «حاج آقا، بیا این بار با ماشین خودم برویم زیارت» و بابابزرگ نمی‌گفت: «چهار ستون تنم سالم است، خودم می‌روم.»

هرگز آن تصادف بی وقت اتفاق نمی‌افتاد و بعد از سه ماه کما، از پیش ما نمی‌رفت. هیچ وقت نفهمیدم از شدت افسوس بود یا استیصال، که بعد از رفتن بابابزرگ، در ایام آخر صفر یک روز به سر دایی زد به نیت بابابزرگ به زوار پیاده‌ای که در مسیر حرم حرکت می‌کنند، شیرگرم و نان شیرمال خیرات کند. بابابزرگ عاشق نان شیرمال بود. سال دوم، بعد از صبحانه اول وقت، چای و کیک به میز کوچک جلو خانه بابابزرگ اضافه شد.

سال سوم، یک دیگ بزرگ فرنی گرم و شلغم را توی حیاط خانه بابابزرگ بار گذاشتیم. از سال چهارم به بعد، تمام خاله‌ها و دایی‌ها و بچه‌ها و جوان‌های خانواده، هرکدام مسئولیتی داشتند. میز کوچک سال‌های نخستین، مجوز ایستگاه صلواتی گرفت و بابابزرگ توی قاب عکس کوچکی از کنار کاسه قند و خرما، به زوار لبخند می‌زد.

سال‌هایی که آش رشته و شله زرد و شیربرنج به اقلام پذیرایی اضافه می‌شد، مادربزرگ از فرط درد پا‌ می‌گفت: «پاک کردن سبزی‌ها و برنج‌ها و حبوبات با من، باقی کار‌ها با شما.»

دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

امسال، اما مادربزرگ نشسته توی قاب عکس چوبی لب طاقچه، کنار بابابزرگ. خانه حاشیه قرنی تخلیه شده است. بچه‌ها هرکدام به سمتی پراکنده اند، اما من شک ندارم دست کم دایی، یک میز کوچک می‌گذارد حاشیه پیاده رو و در حالی که بغض امانش نمی‌دهد، تکه‌های نان شیرمال را می‌دهد دست زائران امام رضا (ع).

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->