یک تنگ بلور در میدان مین آداب استغفار و توبه چیست؟ امام‌سجاد(ع) مظهر تقوا و تواضع است تضمین بقای دین و سلامت اجتماع با امر‌به‌معروف و نهی‌ازمنکر نگاهی به بینش و منش واعظ شهیر مرحوم آیت ا... غلامرضا دهشت| عالم خیراندیش ۶ نمایش آیینی و تعزیه‌خوانی در محرم و صفر مجوز اجرا گرفتند ویژه‌برنامه‌های عزاداری دهه دوم محرم در حرم امام‌رضا(ع) خواب ممنوع، روزِ بیداری است! یادی از شیخ احمد کافی به‌مناسبت سالگرد درگذشت این واعظ محبوب ۲۰۰ مسجد استان در رویداد نوجوانانه تربیتی «هشتادیوم» پای کار هستند بازخوانی اهداف بنیادین قیام عاشورا در آینه عقل و نقل رونمایی از طرح حفظ تصویری قرآن کریم در مشهد + فیلم پژمان‌فر: باید بی‌سوادی قرآنی را در کشور برطرف کنیم پیش‌بینی تشرف بیش از ۵۰۰ هزار زائر پیاده به مشهد در دهه پایانی صفر چراغ روشن خیمه روشنی چراغ دل است طلایه دار وحدت | یادی از مرحوم آیت الله محمد کفعمی خراسانی، هم زمان با سالروز رحلتش فلسفه خلقت در تبیین سیدالشهدا (ع) نور بی‌خاموشی
سرخط خبرها

بغض روز چهل و هشتم

  • کد خبر: ۱۸۴۱۰۶
  • ۲۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۷:۱۸
بغض روز چهل و هشتم
دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

خانه بابابزرگ، راسته بولوار قرنی بود. نقطه‌ای از شهر که اگر راسته راهت را بگیری، کمتر از یک ساعت بعد به در شیرازی حرم می‌رسی. بابابزرگ بیشتر روزها، دوچرخه هامبر انگلیسی اش را برمی داشت و به طرف چهارراه شهدا رکاب می‌زد. شاید اگر آن آخرین باری که دایی اصرار کرده بود: «حاج آقا، بیا این بار با ماشین خودم برویم زیارت» و بابابزرگ نمی‌گفت: «چهار ستون تنم سالم است، خودم می‌روم.»

هرگز آن تصادف بی وقت اتفاق نمی‌افتاد و بعد از سه ماه کما، از پیش ما نمی‌رفت. هیچ وقت نفهمیدم از شدت افسوس بود یا استیصال، که بعد از رفتن بابابزرگ، در ایام آخر صفر یک روز به سر دایی زد به نیت بابابزرگ به زوار پیاده‌ای که در مسیر حرم حرکت می‌کنند، شیرگرم و نان شیرمال خیرات کند. بابابزرگ عاشق نان شیرمال بود. سال دوم، بعد از صبحانه اول وقت، چای و کیک به میز کوچک جلو خانه بابابزرگ اضافه شد.

سال سوم، یک دیگ بزرگ فرنی گرم و شلغم را توی حیاط خانه بابابزرگ بار گذاشتیم. از سال چهارم به بعد، تمام خاله‌ها و دایی‌ها و بچه‌ها و جوان‌های خانواده، هرکدام مسئولیتی داشتند. میز کوچک سال‌های نخستین، مجوز ایستگاه صلواتی گرفت و بابابزرگ توی قاب عکس کوچکی از کنار کاسه قند و خرما، به زوار لبخند می‌زد.

سال‌هایی که آش رشته و شله زرد و شیربرنج به اقلام پذیرایی اضافه می‌شد، مادربزرگ از فرط درد پا‌ می‌گفت: «پاک کردن سبزی‌ها و برنج‌ها و حبوبات با من، باقی کار‌ها با شما.»

دل خوشی همه ما در روز‌های پایانی صفر، خدمت بی وقفه در خانه پدری بود. عصر روز چهل و هشتم هم بعد از شستن دیگ‌ها و قوری ها، هرکدام پیاده به سمت حرم سرازیر می‌شدیم.

امسال، اما مادربزرگ نشسته توی قاب عکس چوبی لب طاقچه، کنار بابابزرگ. خانه حاشیه قرنی تخلیه شده است. بچه‌ها هرکدام به سمتی پراکنده اند، اما من شک ندارم دست کم دایی، یک میز کوچک می‌گذارد حاشیه پیاده رو و در حالی که بغض امانش نمی‌دهد، تکه‌های نان شیرمال را می‌دهد دست زائران امام رضا (ع).

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->